- چهارشنبه 29 دی 1395 - 09:24
- کد خبر : 1241
- مشاهده : 330 بازدید
- یادداشت
ممکن است برای بسیاری از نظریه پردازان، تصمیم گیران و سیاستگزاران این سوال از ماه ها پیش طرح شده باشد که سیاست خارجی ترامپ چه مشخصه هایی خواهد داشت. این سوال بویژه در حال حاضر که ترامپ پیروز انتخابات شده است اهمیت وافری پیدا کرده است. پاسخ دادن به این سوال واقعأ دشوار است. حتی […]
ممکن است برای بسیاری از نظریه پردازان، تصمیم گیران و سیاستگزاران این سوال از ماه ها پیش طرح شده باشد که سیاست خارجی ترامپ چه مشخصه هایی خواهد داشت.
این سوال بویژه در حال حاضر که ترامپ پیروز انتخابات شده است اهمیت وافری پیدا کرده است.
پاسخ دادن به این سوال واقعأ دشوار است. حتی نظریه پردازان بزرگ روابط بین الملل نیز ظاهرأ نتوانسته اند به این سوال پاسخ مطمئن تری دهند. مثلأ جان مرشایمر به عنوان برجسته ترین نظریه پرداز ” رئالیسم تهاجمی” گفته است که بین نظرات ما و نظرات ترامپ تشابهاتی وجود دارد ولی او نظریات ما را بدنام می کند*. بلی موافق با جان مرشایمر باید گفت که ترامپ فقط ممکن است یک رئالیسم بسیار کم مایه باشد.
این دشواری پاسخ از چند جهت است. یکی اینکه ترامپ فاقد سابقه سیاسی است. صرفأ آقای پولی است که با تلفیقی از نقش پول و پوپولیسم بر سر کار آمده است و ضمن این که رقبای چندان قدرتمند هم در انتخابات درون حزبی نداشته است.
دوم این که تناقضات در شعارهای انتخاباتی اش در خصوص سیاست خارجی اش همچون تناقضات در سیاست داخلی اش مشهود بوده است. مثلأ در سیاست داخلی از یک طرفدار طرفدار ازدیاد مخارج دولت و هزینه کردن آن در زیر ساخت ها بوده و از طرف دیگر بطور تناقض آمیز حامی کاهش مالیات ثروتمندان است.
تناقض در اینجا بوضوح دیده می شود. چگونه می توان هم مخارج دولتی را افزایش داد و هم از نرخ مالیاتها ( از جمله از سرمایه داران و صاحبان درآمدهای بالا به میزان ۱۹ درصد) کاست. المثنای این تناقض در سیاست خارجی اش مشهود است. از یک طرف تمام شعارهایش این است که نباید در بیرون از آمریکا درگیر شد و از طرفی شعار می داد که هزینه دفاعی آمریکا را افزایش خواهد داد که باز همچون مورد سیاست داخلی تناقض مشهود است. معمولآ و منطقأ افزایش هزینه دفاعی با مداخله گرایی همراه است. پس یکی از دلایلی که نمی توان به درستس منطق احتمالی سیاست خارجی او را حدس زد از این تناقضات سرچشمه می گیرد.
علیرغم این پیچیدگی و ابهام با عنایت به وعده های انتخاباتی او و نیز با عنایت به الزامات ساختاری (ساختار بین الملل و ساختار خاص مناطق) و نیز ساختار قدرت در آمریکا(بویژه نقش کنگره و افکار عمومی) و نیز با عنایت به صرف انتخاب او از طرف مردمی که به او رأی داده اند- و در واقع به شعارها و وعده های او رأی دادند- می توان تا اندازه ای هر چند با احتمال (نه احتمال خیلی زیاد بلکه با احتمال تقریبی ۷۰ درصد) منطق احتمالی سیاست خارجی اورا دریافت و از این طریق راهکاری جلو پای تصمیم گیران داخلی کشور گذاشت .
به احتمال زیاد منطق سیاست خارجی آمریکا در دوره ترامپ ” مداخله گرایی پرمایه ی” لیبرالیستی نخواهد بود. این خانم کلینتون بود که هم سوابقش و هم شعارهای انتخاباتی اش دلیل بر مداخله گرایی ایبرالیستی بوده است. اصولأ برعکس آنچه که خیلیها انتظار دارند، جمهوری خواهان چندان مداخله گرا نیستند و برعکس، دمکراتها(به علت تأکید بر ارتباط موضوعات داخلی با سیاست خارجی و صلح دمکراتیک و از این قبیل) در عمل مداخله گراتر از جمهوری خواهان هستند. ترامپ تقریبأ ممکن است از این معادله سنتی جمهوری خواهان پیروی کند. در زمان دمکراتها آمریکا وارد جنگ جهانی اول و دوم شده است. ممکن است گفته شود که جنگ جهانی اول آمریکا را در مقابل کار انجام شده قرار داده بود و اگر جمهوری خواهان هم برسر کار بودند احتمالأ وارد جنگ می شدند. ولی در عین حال آمریکا جنگ بزرگ و پرهزینه ویتنام را در زمان دمکراتها(کندی و جانسون) آغاز نمود و همین طور در جنگ کره در اوایل جنگ سرد نیز در دوره دمکراتها وارد شد.
سیاست خارجی ترامپ به احتمال بیشتر به سیاست خارجی آمریکا در قرن ۱۹ بیشتر شبیه خواهد بود تا سیاست خارجی آمریکا در دوره بعد از جنگ جهانی دوم و یا بعد از یازده سپتامبر. در واقع منطق احتمالی سیاست خارجی امریکا (با الهام از کتاب منطق سیاست خارجی آمریکا نوشته ی پاتریک کالاهان **) به احتمال زیاد انزوا گرایانه خواهد بود و در واقع نه انزواگرایی از نوع قرن نوزدهمی که در واقع می توان آن را نو انزواگرایی خواند.
شعارهای انتخاباتی ترامپ آن را نشان می دهد. بحث محوری انزواگرایان این است که آمریکا لازم نیست رهبر جهان باشد. چرا که رهبری جهان هزینه های زیادی دارد. در واقع رهبری مطلقه، مستلزم مسئولیت مطلقه است و این مسئولیت برای آمریکا هزینه بردار است. آمریکا چرا باید در اروپا هزینه کند، در خلیج فارس برای متحدین خود هزینه کند. این هزینه ها لازم است صرف داخل شود. انزواگرایی به بی طرفی، خوداتکایی، دور کردن رقبا و دشمن از جغرافیای امنیتی آمریکا، قاره گرایی(فاصله گرفتن از آسیا و اروپا)، یکجانبه گرایی، حمایت گرایی و دیوار کشی دور آمریکا، حفاظت از قانون اساسی آمریکا و ساخت ائتلافهای مورد بر ضد دشمنی که منافع حیاتی آمریکا را تهدید می کند، منجر می گردد.
در وعده های انتخاباتی آمریکا بسیاری از این موارد را تا اندازه ای می توان دریافت. تأکید بر داخل امریکا، دوری از متحدین اروپایی و آسیایی، اخراج مهاجران مکزیکی و دیوار کشیدن بر دور آمریکا، دوری از متحدین منطقه خلیج فارس، ضدیت با ایران و ضدیت با داعش(احتمالأ به عنوان تهدید کننده منافع حیاتی آمریکا)، فاسد خواندن نهادها و سیستم سیاسی آمریکا آیا ترجمه ی ایده های انزواگرایان نیست.
حال چرا نوانزواگرایی؟ به هرحال آمریکا ی قرن ۱۹ که هنوز وارد معادلات جهانی نشده است با آمریکایی که ۷۰ سال است که به شدت درگیر در معادلات جهانی است، نمی تواند انزواگرایی اش المثنای قرن ۱۹ باشد. بویژه این که ساختار قدرت در آمریکا این اجازه را نخواهد داد که آمریکا دقیقأ انزواگرای ناب قرن ۱۹ را به نمایش بگذارد. پس تا اندازه زیادی آمریکا ممکن است انزواگرا باشد ولی شرایط جهانی و منطقه ای، ساختار قدرت در امریکا، تهدیدات جدید و نیز فشارهای جهانی(از جمله فشار متحدین اروپایی و آسیایی آمریکا) ممکن است گاهأ جلو انزواگرایی امریکا را بگیرد. با این توصیف سیاست خارجی آمریکا ممکن است مخلوطی از ویژگی های سیاست خارجی بیل کلینتون و جرج بوش پسر (البته با وزن سنگین ویژگی های سیاست خارجی بیل کلینتون) باشد.
این سیاست خارجی با این ویژگی ها چالش هایی را با متحدین آمریکا ایجاد خواهد کرد. یکی از نتایج چنین سیاست خارجی ممکن است برگشت مجدد رئالیسم به صحنه اروپا و برخی دیگر از مناطق جهانی همچون خاورمیانه باشد. متحدین اروپایی و خاورمیانه ای آمریکا که دهه ها به چتر حمایتی آمریکا عادت کرده بودند، حال سخت است که از این چتر حمایتی خارج گردند. آن ها یا به آمریکا دوباره فشار وارد خواهند ساخت که به صحنه جهانی مجددأ برگردد و یا این که در صورت اکراه امریکا خودیاری رئالیستی را بیش از پیش در دستور کار خود قرار خواهند داد. می توان گفت که انزواگرایی روی دیگر سکه رئالیسم است. ولی از طرفی هرچه که امریکا انزواگراتر باشد، متحدین اروپایی و آسیایی آمریکا به سمت رئالیسم پرمایه حرکت خواهند کرد. در واقع تمایل به رئالیسم پرمایه احتمالأ واکنش منطقی به نو انزواگرایی آمریکا خواهد بود. البته فشارهای جهانی، ساختار قدرت در امریکا ممکن است باعث شود آمریکا بین رئالیسم و انزواگرایی در نوسان باشد و سیگنال های ابهام و آشفتکی در سیاست خارجی را به متحدین و رقبا و دشمنان ارسال نماید. رئالیستی شدن دنیا چیزی است که برای دنیای امروز خطرناک خواهد بود و همین طور سردرگمی احتمالی آمریکا و نوسان داشتن آن.
این سیاست خارجی آن چیزی است که احتمالأ خوشایند دشمنان و رقبای آمریکا و ناخوشایند دوستان و متحدین آمریکا خواهد بود. ولی نوانزواگرایی(و نه انزواگرایی) این ویژگی های مصداقی را خواهد داشت: مناطق حیاتی و نفوذی روسیه را به رسمیت خواهد شناخت(این جنبه بسیار شبیه به ایده ی رئالیستی خواهد بود) و سعی خواهد کرد که به روسیه نه به عنوان دشمن بلکه به عنوان رقیب نگاه کند. از نزدیک شدن به مناطق حیاتی روسیه همچون اوکراین و نیز ” خارج نزدیک ” روسیه همچون گرجستان پرهیز خواهد نمود. این سیاست خارجی فضای تنفسی برای روسیه ایجاد خواهد کرد و دوستان اروپایی آمریکا به سمت سیاست خودیاری خواهند رفت. چرا که آن ها احساس خواهند کرد که امریکا بدانها خیانت کرده و ان ها را در برابر خرس روس تنها به حال خود رها ساخته است. مخصوصأ انگلیس به همراه متحدین خود سعی خواهند کرد بدون پشتوانه آمریکا به دنبال مهار روسیه باشند. ترس و نگرانی از تهدید روسیه فضای جغرافیایی اروپا را فراخواهد گرفت. تکلیف اروپای جدید همچون لهستان و چک و اسلواکی و لیتدانی و غیره چه خواهد شد؟ یا آنها به اروپای قدیم نزدیک خواهند شد و یا از ترس روسیه به خود روسیه پناه خواهند برد. چرا که در دیدگاه رئالیسم تهدید دشمن ممکن است گاهی آن چنان سنگین باشد که دشمنان از ترس او سیاست نزدیکی به او را پیش گیرند. یعنی پناه بردن به دشمن از ترس همان دشمن. این چیزی شبیه اتفاقات دهه ۱۹۳۰ خواهد بود. ولی ویژگی جدید انزواگرایی(متفاوت با انزواگرایی) احتمالأ این خواهد بود که برعکس روسیه، با چین ضدیت بیشتری نشان خواهد داد. چرا؟ چون چین تنها رقیب جهانی است که ممکن است در دهه های بعد جایگزین آمریکا گردد. در این سیاست برعکس سیاست ” دربرگیری ” با روسیه، سیاست تقابلی و مهار چین در دستور کار آمریکا قرار خواهد گرفت. چالش ها با چین ممکن است افزایش یابد. چین نیز بیش از پیش سیاست خارجی رئالیستی تری از خود به نمایش بگذارد. برسر موضوع تایوان و دریای جنوبی چین ممکن است تنش بین آمریکا و چین افزایش یابد و منازعه تشدید پلکانی پیدا کند. آیا این همان اتفاقی است که سال های سال است که ذهن نظریه پردازان روابط بین الملل را به خود مشغول داشته است؟ این که برخی از جمله رئالیستها دهه هاست که پیش بینی می کنند جنگ بین چین و امریکا اجتناب ناپذیر خواهد بود. آیا سیاست خارجی ترامپ زمینه ساز چنین جنگی خواهد بود؟ باید در انتظار نشست و دید که در عمل چه اتفاق خواهد افتاد.
در منطقه خلیج فارس رئالیسم بیش از پیش ممکن است تقویت گردد. متحدین سابق آمریکا خود را در برابر تهدیداتی که می پندارند، تنها خواهند یافت. انها خوداتکایی شان را تقویت خواهند کرد و چنانچه همچنان سیاست خودیاری جواب ندهد ممکن است به چین و روسیه نزدیک گردند. اگر آمریکا خلیج فارس را نسبت به پیش رهانماید چینی ها (هرچند با اکراه) دنبال این خواهند بود که امنیت را در منطقه تأمین نمایند. به این علت با اکره که وابستگی چین به انرژی منطقه قابل قیاس با وابستگی آمریکا نیست بویژه که آمریکا در انرژی نه تنها خودکفا شده بلکه تبدیل به صادر کننده گشته است و ممکن است دیگر اجازه سواری رایگان(تأمین امنیت منطقه و صرف هزینه های گزاف و استفاده چین از انرژی منطقه) را به چین ندهد. یکی از الزامات سیاست خارجی انزواگرایانه این است که آمریکا فقط زمانی دخالت خواهد کرد که منافع حیاتی اش به خطر افتد. به نظر می رسد که در برداشت ترامپ از این منافع حیاتی و در برداشت او از تهدیدات، جدای از چین (که تهدید منافع حیاتی آمریکا در سطح جهان است) ایران و داعش تهدید کننده منافع حیاتی آمریکا هستند. اگر چه به نظر نگارنده جمهوری اسلامی ایران تهدید کننده منافع حیاتی آمریکا نیست ولی با توجه فضای دشمنی و قطع رابطه ایران و امریکا، ترامپ بیشتر از اسلافش ایران را تهیدد منافع حیاتی خود می داند. آمریکا به دنبال این خواهد بود که ائتلافهای موردی بر ضد ایران و داعش بسازد ولی ضعف این سیاست این خواهد بود که همانند آمریکا که نخواهد خواست سواری رایگان به متحدین اروپایی و خاورمیانه ای خود دهد در این مورد نیز متحدین منطقه ای و اروپایی امریکا اکراه خواهند داشت که (از طریق ائتلاف سازی موردی آمریکا) اجازه سواری رایگان به آمریکا دهند. چرا که وقتی با انزواگرایی آمریکا متحدینش از آمریکا رنجیده و دور شده، طبیعی است که به سختی تن به حمایت از سیاست ائتلاف سازی موردی آمریکا(مثلأ در برابر جمهور اسلامی ایران) دهند.
ولی این سیاست ائتلاف سازی در برابر داعش جواب خواهد داد چرا که داعش به عنوان تهدید جهانی دریافت می گردد. ولی علیرغم ضعف ترامپ در ائتلاف سازی بر ضد جمهوری اسلامی ایران، بزرگترین خطر متصور برای ایران از پیش بینی ناپذیری و ضدیت شدیدش با ایران نشأت خواهد گرفت. برجام ممکن است با چالش های زیادی موجه گردد. برجامی که در دوره اوباما با چالش مواجه بود چندین برابر در این دوره با چالش و دشواری مواجه خواهد شد. اگر چه بعید است توافقنامه را ترامپ پاره کند ولی با توجه به انعکاس تهدیدات و گفته ها و لفظ پردازی های آمریکا در داخل ایران و واکنش تصمیم گیران ایران بویژه در عالی ترین سطح تصمیم گیری، کار برای دولت روحانی دشوارتر از پیش خواهد بود و این خوشایند برخی نیروهای داخلی خواهند بود. از طرف دیگر ممکن است خطای استراتژیک در این سیگنال تهدیدات به ایران، بین ایران و آمریکا رخ دهد. بویژه در منطفقه خلیج فارس که ناوگان دریایی ایران و امریکا در نزدیکی هم تردد می کنند و هرگونه خطای استراتژیک ممکن است هزینه بردار گردد.
منبع: آفتاب
انتهای پیام/
نظرات